نمی دانم

ساخت وبلاگ
هر لحظه به شکل بت عيار بر آمد، دل برد و نهان شدهر دم به لباسی دگر آن يار برآمد، گه پير و جوان شدخود کوزه و خود کوزه گر و خود گل کوزه، خود رند سبوکشخود بر سر آن کوزه خريدار برآمد، بشکست و روان شدخود گش نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 540 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 10:46

امروز هم، صبح که بیدار شدم نمی دانستم از بینِ موضوعاتِ مختلفی که تویِ ذهنم دارم کدوم بیشتر ارزش داره روش کار کنم. تا ۹ صبح در اتاقم با خودم کلنجار رفتم ولی فکرم به جایی نرسید، رفتم بیرون در آفتاب ایست نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 103 تاريخ : شنبه 17 فروردين 1398 ساعت: 10:24

مردی با یکی از دوستانش در ساحل بندرعباس قدم می زدند، ناگهان دوستِ مرد فریاد برآورد که عزرائیل را دیده که بسیار عصبانی بوده و به او گفته امشب جانت را می گیرم. سپس دوستِ مرد از او می خواهد هر چه سریعتر نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 119 تاريخ : شنبه 17 فروردين 1398 ساعت: 10:24

 اگر بخواهیم به میزان زایایی یک زبان پی ببریم و احتمالا آن را با زایایی زبان‌های دیگر مقایسه کنیم، باید ببینیم در آن زبان با چه درجه از سهولت می‌توان از یک مقوله دستوری به مقوله دیگر رفت. با این تعریف نمی دانم...
ما را در سایت نمی دانم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heidari-m بازدید : 97 تاريخ : شنبه 17 فروردين 1398 ساعت: 10:24